محل تبلیغات شما

- .•°¤*.•°¤*(شـــهــر خـــیـــالــــی مــــن)*¤°•.*¤°•. -






خب در پست های قبلی کیس،ما در مورد خرس اندکی اطلاعات داادیم

و هم اکنون، اطلاعاتی جدیدی کشف شده 

آخرین اطلاعات را در شهر خیالی من،از زبون خود شهردار بشنوید!


شهردار: خب ممنون ^^ با توجه به تحقیقات جدیدی که روی کیس انیمترانیکس انجام داده شده =_=

ما کشف کردیم این لایه بدبختی ک از روی کیس برداشتن،یه خرس معمولی نبوده

بلکه یه خرس پاندا بوده *^*

این عکس کمیابی بوده که از پاندا در ورژن های قبلی بازی گرفته و پیدا شده

این خرس، نقشش تقریبا مثل نقش رتار بوده

دقت کنید، این خرس رنگ سیاه و سفید دارد،ازین جا میتوان فهمید،این یه خرس بانمک ترسناک پاندا است ^^
به این ترتیب جزو خویشاوندان نزدیک فردی فرار نگرفته


اما چون خرس است،فامیل دور محسوب میشد :|

روحش شاد،یادش گرامی :|

فردی: عررررررر   پاندااایییییی دلم برای عمو عمو گفتنت تنگ شدههههتو بیگناه بودی

من: ازینجا که اون خرس بوده و توام خرس بودی،میشود گفت خرس= خرس

و خرس روبات= شیتی بر

استثنا: پیشوند متفرقه+فردی ها و لفتی و هلپی

فردی: =_=





نتیجه تصویری برای ‪balloon boy fnaf‬‏



(بالون بوی تماما بالون بوی 0___0 + نهههههههههه 0___0  )



سلام ! 0___0

یه خبر عجیب 0___0

دانشمندا کشف کردن که من هنوز زنده ام 0___0 اما ممکنه بمیرم 0__0

کشفشون چقدر جالب و مفید واقع شده 0___0



سه شنبه یه آزمون بسیار عظیم از دروس علوم،فارسی و ریاضی سال قبل میدارم 

بسی سنگین و مهم بوده  و میخوام خر بزنم و عر بزنم !


یگانه اگه بگی بچه مثبت شدم

تو خوابت بهت میگم




شطر

از اونجا که شتری

دیدی ندیدی >:|



+ فاینال زبانم یک شنبه س 0___0

+ بدبختیای این هفته 

شروع

شد ! :|








خب.

 سوالات بزرگ در ذهن شما . (ذهن خوانم شدم دیگه همتون تلاش کنید مغزمو در بیارید :| )






1. کی مثل قبل فعالیت میکنم ؟ :|

جواب : انشالله تابستون سال بعد همو میبینیم :| (لول)


2. کلا قراره فعالیت بکنم ؟ :|

جواب : آره اما نسبت به تابستون ، کم بار تر و خیلی کمتره



3. مایک فصل دو میمیره ؟ :| 

جواب : صد بار گفتم در مورد اینده داستانام ازم سوال نپرسید =___= 

بخدا همین اسپویل عظیم فصل دو هم خیلی زیادی حرصمو در اورد =____=



4. مولوکه ها چی؟


جواب: نگرانش نباشید، امشب تلاش به ادامه دادنش دارم




5. سریال وقت جشن ؟


جواب : تنها میتونم بگم ایده هایی در ذهنم زده،اما مطمئن باشید به یکی دو روز نیست و مطمئنا تابستون قابل اجراس =_=




6. کی میای وب ما بسری؟ :|

جواب : فعلا که سرم شلوغه واگرنه راستشو بگم ، دلتنگ وب گردی های تابستونم ، ببخشید منو ، اما سعی میکنم وقت ازادمو بیام




7. خب؟ :|

جواب: خب ؟ :|








بریم عذاداری شدیدیو همراه شهردار داشته باشیم  =((((((((((((



وضعیت هممون خیته =((((   

(آخرین جملات مفید و مثبت و انرژی بخش را از شهردار بشوید :| )























نتیجه تصویری برای ‪case animatronics drawing‬‏





این شکوه، فک مارو شده *^*


راستی اسمای رباتای کیسرو یاد گرفتم

گرگ : رتار (پسر)

گربه : اما (دختر)

جغد : کسترل (دختر)

گاو نر : نیتروس (پسر) + (در بازی دوم)




و اما خرس.

خبر خوبی که برای فردی دارم در مورد خرس ^^

خرس توی بازی کیس نیست ^^

اما عکسش توی اینترنت هست 

میچرسید چرا؟ چه معجزه ای رخ داده و ماجرا چیه ؟ خرس کجاست ؟ 

بزارین توضیح بدم ^^

چون در ورژن قدیمی بازی کیس ، خرس حضور بسیار پررنگی داشته.

اما با آپدیت جدید بازی که در حال حاضر ما داریمش، خرس از بازی برداشته و حذف میشه ^^

واس همینه که عکساش تو اینترنت هست،اما دیگه تو بازی نمیبینینش ! ^^

در نتیجه روحش شاد و یادش گرامی ^^

فردی : بمیری توام =___=

من : عه پررو میشی دیگه =__= به اندازه  کافی خانوادت گسترده هست =___= 

فردی : اصا همش تقصیر توعه ! >:(

من : بههه منننن چههههه !!!!!! >=(((((((((((  عهههه >=(((((( ببینید مردم این خرس خود خواه از شت زاده شده، سریع تقصیرارو میندازه گردن من !!!؟؟؟ >=(((((

فردی جلوی دهنمو میگیره : خیله خوب بسه 0___0


من در حال لگد پروندن : خثصحکتبحختئقبخکثنبشخکتترلکصت >=(((((((((((((((((((


فردی : خفه شو جان مادرت >=((((((((((


+




راستی قول اسپویل داده بودم =____=


میخوام یه اسپوووووویل گنده بدم قشنگ فک منو میشید همه 0___0 


(البته اگه وقت کنم باید نقاشی بکنم )


اما بدانید













یه اسپویل خیلی بزرررگگ در راه است . 



آهنگ ترسناک پخش میکند و با حالت شیطانی میخندد

حاضرین : جیییییییییییییییییغغغغغغغغغغ 0________0  


* و از شر قدرت عظیمممم اسپویل ، پناه میگیرند *











سلام

خب برگشتم ، دوران خوشی نبود ، لول

 البته بازم اینجا قراره تا سه شنبه خالی باشه

چون من فردا میرم تهران و تا سه شنبه هفته دیگه برنمیگردم

خیلی متاسفم

با این حال تصمیم گرفتم که قبل از رفتنم، یکم به اینجا هم برسم

اما نمیخوام اینجا خالی بمونه ، پس.

لطفا کامنت بزارید

تا سه شنبه که برگشتم ، نبینم اینجا رو گرد و غبار گرفته

این بهترین کمکیه که میتونید به من بکنید دوستان

ممنون !

و برید ادامه تا جواب تمام حدساتونو ببینید


اینکه مایک این قسمت میمیره یا نه

درسته یا غلط ؟








هولو علیکم 

فکر کنم از رو عنوان فهمیدید کیا رو میگم 

دوستان خود بازیش هشدار + داره

منم این پست رو هشدار " بی جنبه ها نخونن " میزنم 

هرچند قرار نیست شورشو در بیارم،اما خب چون خودشون گروه شورشو در بیارن ، دیگه به من نگاه نکنید.

و اما سوال شماره ی 1  (استرس نگیرید،امتحان نیست )

شما باید تا الان با این آقای چزقل آشنا شده باشید ، پس این کیست؟ 



این بز خرگوش، 39 نام دارد

تعجب نکنید اسمش یه شماره س ، نمیفهم چه چزقلی این اسمو براش گذاشته 

اما انگار اسم اصلی این بز خرگوش ، هست وِسلی !

اینو تازه متوجه شدم و مطمئنم نیستم ، چون الان بازی دومو دیدم ، نوشته بود وسلی  

ولی خب چون مطمئن نیستیم ، بیاین این بز خرگوش رو صداش کنیم 39.



اگه خوب یادتون باشه،یه بار این خرگوش رو خوووب معرفی کردم و فکر کنم داستانشم گفتم.

اما دوباره میگم .

داستان :

ایشون و دوستاش توی یه استودیو به اسم " استودیوی آگهی  فزبر" زندگی میکنن.

دقیقا در موردش اطلاع ندارم

اما ایشون پسر یه بنده خدایی به اسم سم کلایدسون رو کشتن

بعدم طرف سم کلایدسون رو وادار کردن بیاد توی استودیو تا باهاش بجنگه.

ولی در آخر سم کلایدسون،پیروز از میدان باز میگرده


در داستان وقت جشن هم ، وی قدرت های شیطانی میگیرد و از دوستاش جدا میشود و به تمامی زمان ها میرود تا از پاپت درخواست استخدام شدن بکند

اما پاپت در تمامی زمان ها او را رد میکند 

وی این چنین از پاپت و بقیه متنفر میشود ومیخواهد همه شان را در یه زمان گیر انداخته و سپس نابود کند.



این کللللل داستانی بود که باید از وی میدونستید.

وی به شدت منحرف،کثیف،هوس ران و همجنسگراس.

حتی شب شaم بازی اول،وی در حال خود یی است 

نتیØ٠تØویری برای €ªfnw 39€€
و سم کلاید سون او را گیر انداخته،بعد از شب ششم،سم کلاید سون فیلمی که از وی داشته را در یوتوب گذاشته و پخش میکند ! 

الان کل یوتوبر ها دهنشون سرویسه 

*یه بار باید بازیشو بکنم براتون مث اینکه  *





خب بیخیال این چیزای کثیف بشیم.

تا اونجا که یادم میاد توی پست معرفی 39 ،گفته بودم که دوستاشم یه روز معرفی میکنم

و اون روز امروزه

متاسفانه عکسی از شکل آدمیزادیشون ندارم

بنابراین فقط شکل روباتیشونو میبینیم تا موقعی که من پیدا کنم 

نتیØ٠تØویری برای €ªfnw 39 bloobear human€€

39 رو که معرفی کردم هیچی.

اگه نخوندید ، روی  کلیک کنید تا بخونید



و میریم سراغ دوستاش

بلوبر ، چیکیشا ، و دیو  <--- اسمش طولانیه 



بلوبر 


ویژگی ظاهری : خرسی تماما آبی رنگ   عینهو فردی 

ویژگی اخلاقی : سگ منحرف ** * * * ** * * * *   <---- چقدر من ازش متنفرم 

قدرت : زور خیلی زیاد 


چیکیشا  

ویژگی ظاهری : آن مرغ بنفش بیریخت

ویژگی اخلاقی : دختره ی هرزه مادر ی ******************** <---- شدت تنفرو داشته باشید

قدرت : تغییر شکل



دیو

ویژگی ظاهری : روباهی نارنجیییی 

ویژگی اخلاقی :  انتر ************************************** <----- عادت کنید


قدرت : تندو تندو تندو تندو ، سونیک ! =| (منظورم اینه که خیلی تیزه )








خیلی خوب

اگه چیز بیشتری بود، مینوسیم تو همین پست

متاسفانه اطلاعات بیشتری بافت نشد =|

عرررررررررررررررر =|

بای =|




راستی دوستان یه خواهش هم دارم 


لطفا به وبلاگ دوستان سر بزنید
اکثریتشون از شدت بی نظری دارن خسته و ناامید میشن 

الخصوص دوست عزیزم ، رینا-سان

وبلاگش خیلی عالیه ، و من دوست دارم که رینا - سان با قدرت فعالیت کنه ، اما نیاز داره به بازدید کننده

لطفااا بهش سر بزنید

آدرسش توی بخش دوستان هست

با تشکررررر از دوستان مهربانم ^^

















واقعا دیپر؟  :/

وااااقعااااا؟ :///

واااقعااا؟؟ ://////

گراویتی فا و فناف؟ :////


ریییلیییی؟ ://///

*قبر خود را میکند*

کی هنوز توسط فناف آلوده نشده ؟ :|




الله اکببررررر o____o

ششششش!!! o____o همه ساکت باشین بزارین فردی در آرامش کتابش را مطالعه کند، اگرنه عین دوستانش به طرز فلاکت باری مرده ایم o____o

اصا یاااا حسین به دادم برس o____o

یکم به من دعا یاد بدید بخونم! o____o

من میخوام مسلمون خیلی خوبی بشم!  o____o  میخام عبادت کنم تا صد شب دیگه فقط این منو نکشه!  o____o

*میرود تمامی خانواده را بغل و بوس میکند* :قورربانتان برم مننن o____o

مامانم: چت شده ؟ :/ بالاخره این فیلم ترسناکا روت تاثیر گذاشت؟ :/

من: قوووررباانتان بشم من، شما درست میگفتید o____o فردی یک عدد روانی تیمارستانی است o___o

مامانم : اینو که خودت فهمیده بودی :|

من : خب الان بهتر فهمیدم o___o

مامانم : روانی شد رفت :|









( تا چند لحظه پیش)

من : ایده های ترسناک،مرگبار و هیجانی، به سویم بیایید ! 

( Over night بازی میکند و گیم پلی از بازی های فناف میبیند )

ایده های ترسناک،مرگبار و هیجانی : آییییییهههه !!!!!!

من : ایده ها ؟؟؟؟  اییییییییییدههههه هااااااا !!!!!!!

( و با گریه در بغل هم میروند و اینگونه صحنه احساساتی میشود + یه آهنگ احساساتی )

تمامی روباتای حاضر در صحنه : عررررررر چه غم انگیز 


مایک : عررررررر بدبخت شدم ، بیچاره شدم ، آواره شدم ، روانه ی جهنم شدم 


( در حال حاضر )


سلام به همگی ، من مارکی.  عه ببخشید 

آخه الان داشتم تو اکانت مارکیپلیر میگشتم  فکر کنم تاثیر زیادی داشت 


خب بیخیال

اینم قسمت 14 

با اینکه Over night یه بازی رو اعصابه و بردنش از همون شب اول شدیدا غیر ممکنه

اما ایده هامو یکی یکی برگردوند (در حال نوازش ایده ها )

گیم پلی ها هم بی تاثیر نبودن 

در مورد اینکه فصل اول کی تموم میشه ، هیچگونه نظر خارجی و داخلی و ماورایی ندارم 

اما شاید به زودی تمومش کردم ،چون احساس میکنم دیگه فصل اول کارش داره ساخته میشه 

( Rest in peace , Party Time season 1  )

پس اگه دیدید یهویی یه قسمتی با عنوان قسمت آخر اومد وسط ، شوکه نشید، هول نکنید ، جیغ نزنید،زیر میزقایم نشید ، به پلیس زنگ نزنید و خودکشی هم نکنید

نتیجه گیری کل این مبحث غم انگیز : از الان خودتونو آماده کنید چون ممکنه همین قسمت بعدیو بزنم قسمت آخر ! 

البته خب فصل دو خیلی بهتره ، چون همه ی گیمایی که معرفی کردم + اکثریت گیمای فناف قراره توش حضور داشته باشن 


آماده ی اونم باشید 





سعی کردم این قسمتو خیلی هیجانی بکنم

یعنیییی


امیدوارم 

.

اینجوری نگام نکنید ، تمام تلاشمو توی این قسمت میکنم 

بپرید پایین ! 

















سلام دوستان

ببخشید کلا من این وسط خیلی ساااکت و مظلوم شدم

آخه دارم یه انیمیشن کوتاه میسازم و خب تعداد فریم هاش زیاده و پدرم داره در میاد،واسه همین نیستم

و همینطور دارم یه چن تا آرت میکشم و یه عالمه مزخرفات دیگه  :|


اما خب دیدم که اکثریت از سکوت بنده تعجب کردین،گفتم بیام اعلام کنم که


من زنده ام ! =))

لول،خب و همینطور دیدم اینترنتمون خیلی داره قطع و وصل میشه،گفتم شاید آخراشه

پس سریع اومدم تا یکم داستان بزارم که اگه اینترنت قطع شد،لااقل خیالم راحت باشه اینجا حرفی زدم




خب


بریم ادامه ی داستان


راستی یگانه کجا رفتی رفیق نیمه راه ؟ :|

خیر سرم دلیل اصلی وجود این داستان تو بودی و الانم نیستی :|||  ممنونم بابت ساپورتت :|


برین ادامه لااقل شما ساپورتم کنین :|










اسکااااااااات جااااااااان مادرت ، جاااااااان همسرت ، جاااااااااااان دو بچه ت ، بسسس کن!!!! =|

مختو از کار بنداز بخدا خیلی مخت فعالیت میکنه !!!  =|

همه برید بزنید تو سرتون، بازی جدید فناف در راهه ! =|

سال 2020 ، کاراکترای جدیدی در کنارمان خواهد بود. =|







این فعلا تنها عکسیه که از بازی جدید لو رفته و همه جا پخش شده

اگه بازی فردی تو فضا (فناف 57 )  رو یادتون باشه

این قراره فناف 58 باشه -______-


یعنی اسکات شدیدا مرض داشت


راستی یه چند تا عکس از اون چهارتا بالاییا لو رفته


قراره روباتای جدیدمون همچین شکلی باشن





بچه های گلم،من میرم قبرمو بکنم

دوباره یه فردی به جمع فردیان اضافه شد :|

اصا خانواده ی خرسیان-فردیان ، از بزرگترین خانواده های فنافن :|

کی منقرض میشن خدا میدونه






اینم قراره چیکای مدرنمون باشه =| که میخاد تو فشن شو شرکت کنه با این تیپش ! =|

والا با هر بازی جدید،اسکات روباتا شو یه آپدیت شاخ داری میکنه

ایندفعه لباسای خوشگل مشگل تنشون کرده، من در عرض یه ثانیه، چهار تا شاخ در اوردم ! =|






بدونید و آگاه باشید یه فردی خوششششگل مششششگلم اسکات داره براتون 

که باز الان فن گرلا فعال میشن =|

فعلا همین عکسا پیدا شدن،خیلی کمیاب بود :)))

حالا تا 2020 ببینیم اسکات و زیر دستیاش چقدر مارو دق میدن




آها


لااقل یه دلیل خوب برای لباس پوشوندنشون پیدا کردم

فکر کنم اسکات فهمیده مردم برای روباتاش لباس میکشن،خوشش نیومده،گفته همه برین کنار خودم براشون لباس میکشم!

خباین روباتا نحوه کشیدن آدمیزادیشون زیاد دردسر نیست،لااقل میدونیم لباساشون چجوریه :))

















باز شما دوتا میخاین قلب مرا از کار بندازید؟ 

قربون پوکر فیس و نیش باز خودم بشممم منننن

سنس و فریسک : 

من : اصا شیپ خوب و درست یعنی این دوتا !

ببینید این پوکر فیس و نیش باز چقده عجقولینننن اصا !!!

بریم یکم عسم خوف سنسی فریسکی جم کردم باهم پشت سر سنس و فریسک ببینیم 

راستی سنس و چارا هم به هم میان هاااا

(ای بابا چارا همون ورژن شیطانی فریسک نبود مگه؟ )


( دالی چارا،فکر کردی نمیبینمت پشت فریسکی؟)

فرقش اینه که سنس x فریسک، کیوت و دوست داشتنیه

ولی سنس x چارا خشن و غم انگیز و پر از ماجراهای دلخراشو. ( جانم؟ )



چرا من اینقدر دعوای سنس و چارا رو دوست دارم؟  

 There are two answers

I'm an Evil

I'm an Idiot

!No more way


اصا همش تقصیر فلاویه !

نمیتونم وجودشو درک کنم،اصا داستانشو نمیدونم.

چرا فلاوی اینگونه است؟  مرضش چیست؟ دردش چیست؟

نمیدانم! 


میخامم بدانم

من اصا خیلی چیزا نمیدانم از آندرتیل.

مثلا چرا سنس اینقدر خوابش میاد؟ (سوال احمقانه ! )

بیخیال رفتارای عجیب سنس بشیم =_=

ولی خب یه حسی بهم میگه تقصیر این فلاویه فریسک،چارا شد

نه؟

نه؟

نه؟

درست گفتم؟  نه؟  آره؟

در هر صورت

چارا رو یه جورایی درک میکنم،شبیه هیاس 




ازت میترسمممم     

بیخیال میخاستم در مورد سنس و فریسک عکس بزارم

دوتا از کاواییاشونو ببینید *^*




اصا خیییلیییی خوبببننن *^*
* و خود را در آغوش دوتاییشان میندازد*

سنس و فریسک :  با فردی دوست شو

*من یهویی از بغلشان در میام* : پررو شدید دیگه ! 


پ.ن 1 :  فکر کنید چند تا آرت نصفه دارم،یکیش از گلدی و پاپته،یکیش از بانی و توی بانی،یکیش طنز و.وو.و
اصلا حوصله نمیکنم ادامه شون بدم
البته بانی و توی بانی یه مشکل فنی دارم،اونم اینکه نمیتونم گیتار برقی بکشم  :'|

حقیقتش طرح روشو چون بیسی که براشون براشتم،گیتار برقی دستشونه،اما بی طرحه،و تازه گیتار بانی هم ناقص الخلقه س! :'|

خدایا کمکککک ! :'|

پ.ن 2 : لپ تاپ درست شد خدا رو شکر ^^

* محکم پوشه اش را بغل میکند* : وااای میترسیدم از دست بدمت ^///^

پوشه:  آیییییهههههه ^///^

* و با گریه همدیگر را در آعوش میگیرند*


پ.ن 3: ببینم میتونم فردا یه گیم پلی مشتی مندلی از کندی بگیرم؟ >=|

دعا کنید بشه >=| یه راهی پیدا کردم >=|  فک کنم خوب باشه >=|











 بالاخره :|

دست و جیغ و هورا :|
این قسمت به مناسبت؟

هالووویییننننن

گذاشته میشه ^^

احتمال خیلی کمی داره که قسمت ۱۷ رو بزارم،اما قسمت ۱۸ اصلا و ابداااا امروز نمیشه =_=

خلاصه که هاااا یه شخصیت جدیدم داریم که در یه پست دیگه براتون بیوگرافیشو میزارم.

الان فقط بپرین پایین و

بخونید دیگه

هاااا نظرم فراموش نشه ^^

داریم به جاهایی میرسیم که کم کم شرط نظر میخوام برای قسمتای جدید بزارم دیگه ^^

از قسمت بعد شرط داریم برای قسمتای جدید ^^


و بپرین پایین ^^







دست دست دست :|

افرین به شطر که بیش از پونزده نظر داد، فکر کنم باید شرط نظر رو ببرم بالا.

راستش اگه خبر داشته باشید هم 

از همین قسمت به بعد 

برای گذاشتن قسمتهای جدید شرط نظر گذاشته میشه.

شرط نظرهای سنگین هم میزارم که کمتر کسی از عهده ش بر بیاد،حالا شرط نظر قسمت بعد رو اخر این قسمت میزارم.

ولی خبر دار باشید که حداکثر شرط نظرهایی که در آینده داستان های من باهاش مواجه خواهید شد، از ۵۰ به بالاس!

که هم خوشبختانه و هم بدبختانه چنین مصیبتی میخوره به فصل دوم وقت جشن 

ولی فعلا فقط این قسمتو بچسبید رفقا.

و برای قسمت بعد، پر پر بزنید ^^ چون شرط نظر قسمت بعدم همچین کم نیست



پیشگفتاری قبل از شروع: دیگه سعی کردم تا جایی که میشه قلبتون بیاد تو دهنتون :|

ولی مطمئنم قسمت ۱۸، همه از شدت تعجب و چندش و عصبانیت و هر حس منفی ای. روی من بالا میارید :||||
(فعلا قسمت ۱۷ است)








سلام

اومدم با بیوگرافی کیلا کرافورد ^^

هرکی قسمت ۱۶ رو خونده،میدونه که ایشون چیکاره هستن دیگه

پس بریم یه چیزایی از ایشون بدونیم



*شکل وی*

اسم: کیلا  
فامیل: کرافورد

سن: ۲۵

شغل: ایشون نگهبان شب جدید هستن، اما در اصل نگهبان نیستن

ایشون یه کاراگاه هستن که با دوستشون فردی* فردی خرسه رو نمیگم ها.حالا بعدا میفهمین کدوم فردی* در زمینه شیاطین و تحقیق و فعالیت میکنن

(راستش فقط همینقدر میتونم بگم ازش،بقیه شو خودتون در قسمتای بعد متوجه میشین و ضمنا یگانه اسمش را پیشنهاد داد)
+ (با تشکر از یگانه ^^)



بر خلاف انتظار تمامی دوستان

ایشون خیلی در وقت جشن حضور نخواهند داشت!

اما نقش مهمی را دارند

بنابراین

به خاطر حمایت از کیلا

و انتشار شدن قسمت ۱۷ ام در شهر خیالی


از ۱۵ نظر به بالا بدید این پستو

بلافاصله قسمت ۱۷ گذاشته خواهد شد ^^

با تشکرررر ^^




هوووووراااا

دوباره قسمت ۱۸ رو گذاشتم =_=

با وضعیت اینترنت خیلی خوب میدونید که نمیتونم پوستر قسمت ۱۸ رو بزارم.

خیلی خب،قسمت ۱۸ که دفعه اول گذاشتم، شطر خیلی نظر داد و با رفتن قسمت ۱۸،نظراتش برباد رفت.

بنابراین شرط نظر این قسمتو میکنم ۱۵ نظر، با شرایط:

۱- تکراری نباشه

۲- نظرات قبل از خوندن،حذف میشن

۳- موضوع نطرات خارج از وقت جشن نباشه،غیر از موضوع وقت جشن حذف میشن

۴- هرگونه فحش و حذف میشن (میدونم عصبانی میشید،اما کنترل کنید)




اخطار: این قسمت صحنات خشن و چندش میدارد



بنابراین







با نام خدا و یاد خداوند

و بدون هیچ گونه خوراکی 



بروید پایین

*منم نکشید بعدش،خب؟*













اسم آهنگ : Teddy bear Nightmare



بچه های گلم ، پدرم در اومد =|

پرانتز : (  یه نگهبانی همینجوری انداختم وسط، و فردی بر اساس ظبیعت فردیش ، کشتش =_=)

پرانتز 2 : ( من قاتل نیستم عهههه =_= )




وسط امتحانای ترم دلم میخواد فعالیت کنم =-=


بعد نمره های ناپلونیم در میاد ، مامانم منو میکشه =-=


غصه نمره میخورم،ولی عین خلا فعالیتم میکنمممم =____=



در هر صورت دارم سعی میکنم یکم در انیمیشن سازی پیشرفت کنم :|


نقاشیامم دارن خوب میشناااا *^*


پدر سگا *^*


اهم =_=


در هر صورت بفرمایید این قتل همچین سانسور شده برای شما ^^







* آیه قدم ن با یه کیف گل منگولی به سوی خانه اش در شهر میرود









وی کلید را داخل قفل کرده و چرخانده و در را باز میکند









اولین چیزی که وی میبینه *
























من : آآآآوووووو !!!!. 

فردی: آیههههه آیهههه آیههههه رفتی منو بدون غذا گذاشتی رفتی   وقت جشنم ادامه ندادی  وبتم داره خاک میخوره هیچکی به یادم نیست   ای بی معرفت 13@!#@#@!112#!#! 

من :. چیییی گفتییی؟ 

*فردی همانجا چشمش به آیه میخورد* : آیه ؟ 

من: فزبر ! 

فردی : آیییههه ؟؟؟

من : فززززززبررررر !


فردی : آییییییییییهههههههههههههه * وی بدو بدو میرود طرف آیه *


من : فزززززززززبررررررررررر * بدو بدو میرود طرف فردی *


* در سه متری شهردار، فردی آغوشش را باز میکند تا شهردار اورا بغل کند، اما همانجاست که شهردار تو صورت او مشتی میزند و فردی پخش زمین میشود ! ^^*



فردی : آیه 



من : اولا من آیه نیستم، آیه هستم.  دوما تو توی خونه من چرا برای من عزا گرفتی ؟ سوما جرعت داری یه بار دیگه اون چرت و پرتایی که از من گفتیو بگو


فردی : بیافنا.ف بازی کن 


من : میخوای منو بخوری؟ 


فردی: نه،فناف جدید اومده ، میخوام یه سر بیام خونه واقعیت  دیگه هم اینجوری از دستت نمیدم و هروقت گشنم شد،دقیقا تورو توی کف دستم دارم 


من : خب عذر خواهم به دلیل اینکه اسکات و سازنده های بازی اسپیشال دلیوری ، یه بازی عنی ساختن که لامصب خیلی خوبه ، ولی تو تبلت من دانلود نمیشه اونم نمیدونم چرااااا !!!!!  نمیتونی بیای 


فردی: چ-چییییی؟؟؟؟

من : نخود- چی ! حالا برو اون اسکاتتو بخور از خونه مم برو بیرون ! 





خب من برگشتم بگم سلام 

من جانباز شدم !  در راه جنگ با امتحانات ! 


(هنوز وسط جنگیم، این یه جور نامه س، من فعلا تا اواخر دی تو جنگم )



ولی طبق مقررات شهردار شهر خیالی ، بدرک و اسفل السافلین 




اولا میخواستم بگم که فکر نکنید من پشت صحنه کلا بیکارم ولتون کردما 


شهردار موجود ماوراییه ولتون نمیکنه اگه بهتون بچسبه 





بعد اینکه بعد سالیان دوباره به وبای کاوایی تون سر زدم لعنتیاااا



و احساس عقب موندگی کردم


الخصوص در وب نوه جان. چون نوه جان کلی داستان گذاشته و من هیچی نخوندم.


بنابراین کلا پستای نوه برام گنگ و نامفهوم شده نصفی و اندی 

از جماعت کارتون لند عقب موندم 


نوه ببخشید 




ها به قول فردی وقت جشنم خاک میخورهو بیشتر از خودم و شما، فنافیا حرصشو میخورن 


شطرم بنده خدا راست میگه 


اول وقت جشنو تموم کنیم بعد به داستانای دیگه برسیم


فکر کنم بعد اتمام وقت جشن یه پستم بزارم بگم: شهروندان محترم شهر خیالی، هرکی فعالیت داره ، فعالیتاشو توی این پست بزاره

هرکی کلید شهروندی میخواد، توی این پست بگه و» تا به کار شهروندان رسیدگی کنیم 



پس یه همچین پستی هم تو راهه 




دیگه اینکه هااااا


من در حین درس خوندن مشغول انجام چندین کار باهم هستم !


یعنی احساس میکنم چندتا دست باهم دارم  ! 


انیمیشن میسازم، ادیت میکنم ، آرت میکشم، فیلم میبینم  


یعنی تبلت بنده خدا که به یه سال نکشیده تو دست من افتاده از 32 گیگ / 24. و اندی گیگش سر کارای بنده، بنده 




کلی چیزا رو باید تو شهر معرفی کنم


( اکثرا بازی )


تازه از الان برای خودم لیست درست کردم از انیمه هایی که باید دیده شود 


زمستون اینه

تابستون چییههه ؟ 




دیگه اینکه توی امینو جوین شدم

هنوز پست مست نذاشتم،ولی.

توی حیطه گاچا تعداد فالورامون داره به 100 میرسه 


جذابیت

ولی خب وقتی توی امینو رسما شروع به پست گذاری کردم، لطفا منو فالو کنید 


قراره به بقیه ی جاها،مثل یوتوب  و اینستا و پینترست و دیواینت آرت و. هم سر بزنم


شاااااااااااااید

ولی اونا رو تابستون 



در هر صورت ریشه ی خودمو  شهرمو میخوام بزرگترش کنم 








شهر خیالیم برای تابستون قراره پیشرفته ترش کنم


خیلی ایده ها تو ذهنمه ولی باید آموزششو ببینم


الان که حتی وقت کله خاروندنم ندارم 



خلاصه میدونم زر میزنم و میرم



ولی اینا رو میگم که امیدوار باشید بعد این دوران سخت مدرسه، وضعیت خیلی توپه ! 





خودم شخصه منتظر اون دورانم


شماهم منتظرش وایستید




دوباره دوباره تشکر تشکر فراوان از کسایی که حمایت میکنن 



الخصوص : شطر-چان و رینا-چان 








وی بالای دره ای میرود که رافیکی در شیر شاه ، سیمبا را به حیوانات نشون داد : ایده ها کجا رفتید بیاین اینجا! >=(


ایده : تارارارارارارارارارارارارارارادا !!!!!!! *میرن به سوی آیه *



هاااااااااا

منتظر بودید ؟ :|

هاااااااااااااااا

طبیعیه منم منتظر بودم :/


منتظر این لحظه بودم که


*رافیکی، قسمت 19 وقت جشن را بالا میبرد و دنیا منفجر میشود*





بله 

لحظه ای که همه منتظرش بودیم 


+

جدی جدی بگم بهتون که

آقا این قسمت یکم قر و قاطیه

منظورم اینه ک فازش خیلی قر و قاطیه


و بعضی جاهاش یکم حال بهم زنه، بنابراین لطفا غذایی همراهتون نداشته باشید سر خوندن واگرنه واقعا شرط میبندم که بالا میارید :|



ولی امیدوارم خوب در بیاد ^^





* شرط کامنت گذاری برای قسمت بعدی : *

20 کامنت برای قسمت بعدی نیازه


اگر نظراتتون توش این شروط رعایت نشده باشه، بدون هیچ مکثی و جوابی، حذف میشه :


1- تکراری نباشه


2- در مورد وقت جشن باشه یا حداقل حداقل در مورد فناف 

( اگه 20 کامنت شد،بعدش میتونید راحت باشین و موضوعای خارج از وقت جشن بگین و ولی قبل 20 کامنت این شرط برقراره)


3- کامنتتون دارای فحش ، چیزای مورد دار و موارد اشکال دار نباشه


4- قبل از اینکه این قسمتو بخونید کامنت بدید ، حذف میشه

( مثال : وای من خیلی هیجان زده م الان میخوام بخونم / وای قراره چی بشه این قسمت ، بریم بخونیم / قسمت قبل خوب بود و.  و موارد مثل این )








خلاصه بریم پایین.یعنی من که نمیرم،شما برین :|




(انشاالله که منم نمیکشین ^^)










اخطار بزرگ فردی (و شهردار)




این پست دارای تیکه ای از اسپویل از فصل دوم وقت جشن است 



× در این پست یه مرور بر روی گیم هایی که در آینده وقت جشن شرکت دارن یا ممکنه داشته باشن،پرداخته میشه.


× وضعیت هر گیم نیز اعلام میشه و توضیحاتشم داده میشه


× ضمن اینکه این پست ممکنه آپدیت شه 


 اگر علاقه ای به دیدن اسپویل ندارین

و میخواین وقت جشن براتون تازه باشه، نرین پایین 





×  اگر نه نیز، ادامه مطلب در خدمت شماست . 

------------------------------------------------------------------------------------------

× تشکر از کسایی که هنوز گیم بهم پیشنهاد میکنن

× با اینکه تعدادشون زیاد شده،ولی بازم فن گیم فناف نیازمندم 

+

شروط رو دوباره تکرار میکنم :


1- از بازیای معروف و شناخته شده باشه

2- شخصیتاش جدید باشن ( زیادی فردی داریم >:| )

*ترجیحا ورژن آدمیزادیشونم کشیده باشن*



× خودتون نیز میتونید روبات درست کنید و در وقت جشن حضورش بدید

فقط لطفا ورژن آدمیزادیشم بکشید

+

لطفا یه کاراکتر جدید باشه نه اینکه یه فردی به جمع فردیای دیگه اضافه کنید =_=



× ضمن اینکه میتونید نظر بدید در مورد هریک از بازیا،وضعیتشون و میزان پررنگی حضورشون در وقت جشن 


----------------------------------------------------------------------------------------------

ممنون ^^



















(بیخیال ادیت ضایعی بود =_= الخصوص عینکش)




اسم کامل وی : فرانکلین فالترمن میبل (ف.ف.م)

جنسیت : =|  *اصلا به مرد بودنش فکر نکنید :| *  مذکر =____=


سن:  35 سال


اسم های دیگر وی : نردبون خلافکارا ، فردی ،  عشق خطر =| ، فردریک 


توضیحات : وی یکی از کاراگاهای درجه یک در زمینه شیاطین و چیزای ماورایی است که توی یه شرکت سری کار میکنه.

برای این اسم خودشو کامل لو نمیده چون کاراگاهای درجه یک اون شرکت،نباید هویت واقعیشونو لو بدن.

برای همین همیشه میگه : من ف.ف.م هستم ولی میتونی منو فردی صدا بزنی.

چرا برای خودش اسم فردیو برداشته؟  چون به کاراکتر فردی فزبر علاقه داره 

(به کاراکترش نه به خود جناب فردی فزبر >:((( )

اون مدتی تنهایی کار میکرد (البته منظورم از تنهایی این بود که همکار مشخصی نداشت.واگرنه در صورت وم از دیگران کمک میگرفت)

اما بعدش با کیلا کرانفورد آشنا شد و همکار همدیگه شدن .

اونا باهم کلی پرونده حل کردن و بستن تا به جدید ترین پرونده شون یعنی پرونده رستوران فردی فزبر و ماجراهای مرموزی که توی هر بعدی داره اتفاق میفته، رسیدن.

و بعدش شاهد این بودید که کیلا کرانفورد به قتل رسید.



کیلا و  فردی همدیگه رو به اسم رمزیشون صدا میکردن.

یعنی ماهی قرمز و نردبون خلافکارا.


ضمن اینکه اگه کیلا رو با فردی شیپ میکنید، بزنم تو ذوقتون از الان =_=

چون فردی متاهله


بعله


آقای فردی یه زن داره و دو فرزند.


یه دختر بزرگ که 15 سالشه

و یه پسر کوچولو که 9 سالشه


ولی به خاطر کارش ، چندین ساله ک نتونسته بره پیش خانواده ش.



فردی بشدت باهوشه و خیلی ایده آل فکر میکنه.آدم بسیار منطقی ای هم هست.

روحیه ی آروم و ملیحی داره و معمولا آدم خیلی آرومیه. خیلیم سرحال و خوشحال به نظر میاد.



-------------------------------------------


خب بر خلاف همکار آقای فردی، کیلا



خود آقای فردی در داستان میمونن ^^





این پستم گذاشتم که آقای فردی براتون گنگ و نامفهوم نباشه




لطفا وقتی در وقت جشن مینویسم فردی، دقت کنید تا بفهمید کدوم فردیه ^^



نظر هم نشه فراموششش *^*


باتشککرررر











به به

 چشمانتان به قسمت 20 باز شود ، جیغ های فرزندانم بر هوا رود ! =|


حرف مامان بزرگی : 


یا همین قسمت ، قسمت آخره


یا یه قسمت بعدی ! >=|  یا دو قسمت بعدی >=| *حداکثر حالت*



دیگه دارم باهاتون جدی حرف میزنم >:|


از الان بگین بای بای وقت جشن ، سی یو لیتر >:|


+


این قسمتم از قسمت قبل فاز اندر فاز طور تر است :|

مخ هایتان را آماده کنید که میخواهم بسوزانمشان >:|


____________________________________________________________



*شرط کامنت گذاری برای قسمت بعدی*


25 کامنت


با شروط  زیر :


1- نظر تکراری ندهید

2- نظر مربوط به وقت جشن یا فناف دهید

3- من و کاراکترای ببددددبببختمممم رو فحش و کوفت و فلان ندین 

4- قبل از اینکه این قسمتو بخونیدو و کامنت بدید ، با کامنتتون بای بای کنید 


---------------------------------------------------------------------


حالا لطف کنید برید پایین، شهردارو هم رو سفید کنید :|









به اصرار دوستان، این قسمتو زودتر شروع کردم به نوشتن.

ماشالله دوستان میدونم وقت جشن رو مخ میره ولی جان من منو نخورید دیگه :|||

درسته که من نویسنده م ولی داستان ربط داره به یه داستان رو مخ تر با یه طراح رو مخ تر تر

*اصلا اشاره م به اسکات و امثالهم نبوداااا >:||| *


ضمنا اینقدر سر اسپویل بهم نگید خسیس خسیس >:|

سر خسیس بودن نیست که اسپویل نمیدم.

اتفاقا دوست دارم بشینم از سر تا پیاز همه چیو براتون بگم،ولی نمیگم

چون اگه بگم اونوقت دیگه خوندن داستان براتون جذابیتی نداره.


میخوام که جذابیت داستانم برای شما ازبین نره

پس لطفا اینقدر این کلمه ی خسیسو نکوبونید تو سرم :|


*ضمنا یادتون نره من بزور میخوام یه اسپویل عظیم بدم بعد اتمام این فصل*


+

 کامنتاتون با اینکه تلاش میکنید حرص منو در بیارین،بیشتر بهم انرژی میده ^^

واقعا ممنونم ^^





*شرط کامنت گذاری برای قسمت بعدی*

25 نظر



با شرایط:


1- تکراری نباشه


2- در مورد وقت جشن باشه یا حداقل حداقل در مورد فناف 

( اگه 20 کامنت شد،بعدش میتونید راحت باشین و موضوعای خارج از وقت جشن بگین و ولی قبل 20 کامنت این شرط برقراره)


3- کامنتتون دارای فحش ، چیزای مورد دار و موارد اشکال دار نباشه


4- قبل از اینکه این قسمتو بخونید کامنت بدید ، حذف میشه

( مثال : وای من خیلی هیجان زده م الان میخوام بخونم / وای قراره چی بشه این قسمت ، بریم بخونیم / قسمت قبل خوب بود و.  و موارد مثل این )


*اگر نظراتتون توش این شروط رعایت نشده باشه، بدون هیچ مکثی و جوابی، حذف میشه*



و هااا

اگه سوال تو سرتون اومد اما کیه!.

بدونید در طی این قسمت مشخص میشود ^^


کامنت یادتون نره ^^




و با ذکر نام خداوند به صورت خیلی بلند برین پایین ^^



*منو نکشید دیگه واگرنه کسی نیست وقت جشن بنویسه براتون :| *






* تاثیر داشت اصا حرفم ؟ :| *





سلام دوستان

این پست دارای یه نکته ی خیلی کوچولوییه که قبل شروع قسمت 21 ، دلم میخواست بدونید.

جون موقع نوشتن به تیکه ای رسیدم که فکر کردم شاید خیلیا این نکته ریزو ندونید برای همین گیج بشید.

پس از الان میگم تا نه در قسمت بعد و نه در آنیده وقت جشن گیح بشید.

زیرا این نکته شاید بعدا سر خوندن وقت جشنم بدرد بخوره



*اسپویل ریزی از قسمت 21*


شما ممکنه موقع خوندن قسمت 21، به این تیکه بربخورید :


(( توی بانی با ترس : احساس میکنم کم کم داریم میریم روی چیزی مثل درجه 20 .»

تمام روباتا با ترس و ناامیدی همو نگاه کردن. به خوبی معنی "درجه 20" رو میدونستن

اونا آزادیو دوست داشتن، اما غیر قابل کنترل بودن رو نه ))



خب


اولین سوال که میدونم اگه نکته رو نمیدونید، براتون پیش میاد اینه.



منظور توی بانی چی بود؟ درجه ی 20 چیه؟


خیلی خب.


اگه میخواین جواب این سوالو بدونید، همراه من برین پایین ^^










خیلی خب خیلی خب

حالا که وقت جشن تموم شد، یه عنوان شهردار میخوام اول از همه به مردم شهر برسم.



توی این مدت خیلیاتون منتظر این پست بودید و بالاخره اینم پست مخصوص شما.




 تمامی شهروندان عزیز لطفا کاراشونو توی این پست به من تحویل بدن ^^

یادتون نره که کارتون باید شرایط گذاشتنشو توی اینجا داشته باشه،واگرنه نمیذارم ^^



 توریست هایی که میخوان شهروند بشن ، پروفایل کااامل و تمام اوسیشونو (کاراکتر دیگر) توی این پست به من تحویل بدن.


پروفایل مورد قبول یه اوسی :  (اونایی که کنارش ستاره داره یعنی اجبار به داشتنش توی پروفایلتون نیست)


(عکس اوسی تون)



اسم : _______

سن : _______

جنسیت : ______

نوع: ________ (اینکه مثلا خدایین، حیونین، آدم معمولی این . دقیقا اوسیتون چه موجودیه)



*ویژگی ظاهری : _______ (مث قد و وزن و این چیزا )

*قدرت خاص: _______

*توانایی خاص: ________


*خانواده : _______

اخلاق: ________

علایق: ______

تنفرات : _______


سرگذشت اوسی تون : ______


قراره تو کدوم یک از طبقه های شهر کار کنید : _________

(منظور از ظبقات،پنج طبقه اصلی شهره : آهنگ ها ، انیمیشن ها، داستان ها، هنری ها ، کدها )



*توضیحات اضافه : _________



این یه پروفایل قابل قبول برای یه شهرونده

در صورتی که تایید بشید ، توی شهر معرفی میشید و اسمتون توی لیست شهروندا گذاشته میشه.

به محض اینکه معرفی شدید، میتونید فعالیتتونو توی شهر شروع کنید.





دوستان راستی


لطفا سر نظر دادن به کارای شهروندای دیگه همکاری کنید.


باهم هماهنگ و مهربون باشید تا به درجات بالاتری ارتقا پیدا کنید.

ممنون ، حرفای شهردار به ته کشیده شد ^^


منتظر هستم ^^



+ گیف بالای پست از انیمه ی  خاطرات پلاستیکی














به افتخار همگان و شهردار بکوبید دست هایتان را برهم که کلک فصل اولو کندم =|


این قسمت


مطمئنا


قسمت آخره ! >=|


وقت جشن کلا گودبای کرد تاااااا تابستون =| 

اگه تا الان چرت بوده، بسیار عذرخواهم :|

اگه باحال بوده که دم خودم گرم ^^



خلاصه بگم این قسمت نسبت به قستمای دیگه کوتاه تره

برای همین بسیار سریع نوشتمش ^^

خلاصه که رفقا

این قسمتم بخونیدو خلاص ^^




*شرط کامنت گذاری*

(میدونم قسمت آخره :|)

بالای 25 کامنت

( هرچقد دلتون خواست کامنت بدین فقط بالای 25 تا باشه)



با شرایط:


1- تکراری نباشه


2- در مورد وقت جشن باشه یا حداقل حداقل در مورد فناف 

( اگه 20 کامنت شد،بعدش میتونید راحت باشین و موضوعای خارج از وقت جشن بگین و ولی قبل 20 کامنت این شرط برقراره)


3- کامنتتون دارای فحش ، چیزای مورد دار و موارد اشکال دار نباشه


4- قبل از اینکه این قسمتو بخونید کامنت بدید ، حذف میشه

( مثال : وای من خیلی هیجان زده م الان میخوام بخونم / وای قراره چی بشه این قسمت ، بریم بخونیم / قسمت قبل خوب بود و.  و موارد مثل این )


*اگر نظراتتون توش این شروط رعایت نشده باشه، بدون هیچ مکثی و جوابی، حذف میشه*






خیلی خب حالا گریه نکنید دیگه بریم پایین ^^











اسم : شطر ای ان تی Shottor ENT

سن : 14 

جنسیت : مونث

نوع:انسان (بات دارای قدرت ماورایی)



ویژگی ظاهری : موی وی در اصل سیاه است اما تیکه هایی از موی وی به رنگ های رنگین کمان رنگ شده،وی پوست سفید دارد،چشمای روشن سبز و آبی نیز دارد و وی کمی دراز و لاغر است

قدرت خاص:ذهن خوانی، ترمیم و شفا،احضار موجودات از دنیای ماورا،پرواز، وی نیز استعاداد خاصی در نقاشی و داستان نویسی دارد



اخلاق: تا حدودی بی اعصاب،گاهی روانی،باحال،شوخ،خنده دار،وی گر عصبانی شود برین توبه کنین در درگاه خداوند و خداوند و خداوند =| 



علایق: دوستاش،نقاشی و نوشتن،فناف،رنگ آبی و سیاه،کتاب خوندن و آهنگ گوش کردن،دنیای ماورا،پرنده ها و طوطیا،چیزای گوگولی+خشونت و صحنات خشن،چاقوش،سمپر فی 

تنفرات : مدرسه،افراد رو مخ(طبیعیه =/)،فردی شیتی بر، افراد بیش از حد بی اعصاب،شیپ شدن


سرگذشت اوسی تون : وی رفیق شهردار است (یس رفیق *^*) و گاهی اندر دنیای ماورا است،سرگذشت وی کلا نامشخص است  =-=

فعالیت وی در طبقه : هنری ها  ( داستان هم بهت میادا =-= به نظرم تو طبقه داستانم برو =^=)


*توضیحات اضافه : وی چاقویی دارد ب عنوان سلاح ک تو عکس هست ، وی روی دوستاش غیرت داره و خیلی روشون حساسه،وی عقیده دارد افراد بی اعصاب یا باید به گور روند یا بهشان کخ ریخته شود





و این بود رفیق ما ^^ و شهروند جدید ما ^^ 

کلیدش نیز قرار میگیرد در اختیارشان ^^

قصه ی ما بسر نرسید =|

اینم من ازش کشیدم =^=




عهههه خوب راستش سایه هاشو خوب نزدم =^= برای همین دوباره میگم افتضاح شده =_= 




ولی خب یه شکوهی داره ^^ 


خلاصه ک نظر بدید زود زود =^^^







اسم : نورلا

سن : 35

نوع : ربات- شیطان جوهری

ویژگی ظاهری: وی موی نارنجی بلند دارد همراه با چند عدد تار موی سیاه در جلوی پیشانی وی

وی گوش و دم روباهی نیز دارد و پاپیون سفید رنگی به پشت موهایش میبندد

وی نیز چشمان زرد رنگ دارد

قدرت خاص: کابوس ، جوهر ریختن، کارت بازی

توانایی خاص: تیر اندازی

خانواده : کاپهد (همسر وی ) نوآ (فرزند پسر وی ) هانا (فرزند دختر وی ) + بندی (پدر وی ) فاکسی ( برادر وی) فافا ( خواهر وی)
اخلاق وی : شیطون، خجالتی و اندکی کرم ریز

علایق وی: کاپهد ، نوآ و هانا ، بیکن سوپ ، کشتن کسایی ک رو مخشن

تنفرات وی : کینگ دایس،تنهایی بیکاری

سرگذشت وی: وی در اوایل با فرایتز ک برادر بزرگترش بیده در یک خانه به خوبی و خوشی زندگی میکردند.تا اینکه روزی از روزها در تولد چهار سالگی نورلا، شخصی نامعلوم اومد و خانه شان را سوزاند.نورلا و فرایتز یتیم شدن و فرایتز چشم راستش آسیب دید.بعد دوتایی ازون به بعد توی یتیم خونه زندگی کردن.برای تولد فرایتز، اون دوتارو میبرن رستوران فردی فزبر درحالی که گابریل کوچولو و جرمی و سوزی هم اونجا بودن.سپس پرپل گای درحالی که تو پوست ملهیر بوده، بچه هارو میبره توی اتاق قطعات و خدمات. و اونجا در کنار ملهیر، کینگ دایس هم بوده و بعد اونا میفهمن کینگ دایس خونه شونو سوزونده.سپس فرایتز به نورلا کمک میکنه تا از پنجره فرار کنه و خودش بدبختانه در کنار بچه های دیگه میمیره.نورلا به سمت کارخونه جوهرسازی فرار میکنه و توی ماشین جوهر سازی قایم میشه و کینگ دایس هم به دنبال نورلا.سپس هنری ( هنری در بازی بندی و اینک مشین لطفا قاطی نکنید :| ) میاد تا ماشین جوهرسازیو امتحان کنه و روشنش میکنه  و نورلا هم ک توش بوده، تبدیل به عددی شیطان جوهری میشود.سپس بندی وی را پیدا کرده و به عنوان فرزندش قبول میکند و از وی نگه داری میکند.

اندر چهار سال بعد، وی باعث میشود که بابابزرگش، جویی =| ، حالش بهم بخورد و غش کند.بندی نیز عصبانی شده وی رو کتک میزنه و اندر اتاقش حبس میکنه.وی هم از پنجره فرار میکند.بندی هم بعد چند دقیقه که میاد عذرخواهی میبینه ک نورلا نیست.

نورلا هم وارد مکانی میشه ک خودش نمیدونه کجاست و گم میشه.

سپس رباتی رو میبیند که شبیه جسم الانش است اما چشمای سبز دارد.آن ربات شکمش باز شده و بستنی ای بیرون میاورد.نورلا هم نزدیک میشه تا بستنیو بگیره که ربات دل و روده ی وی را در میاورد. و نیز روح نورلا در آن ربات رفته و میشود این نورلای کنونی ^^

در عین حال از آنطرف کینگ دایس وارد صحنه شده و نورلا میفهمد که آن ربات را کینگ دایس ساخته.

سپس کینگ دایس با نورلا وارد رباطه جنسی میشود =|

اما نورلا پاشو رو گاز گذاشته و فرار میکند. 

( اهم رفقا لطفا آروم بگیرید :| من خودم لحظه اول وقتی نورلا داشت میگفت، هنگ کردم ولی خب همینیه ک هست >:| عه >:| )


فعالیت وی اندر طبقه : هنری ها






خب دوستان لطفا با شهروند جدیدمون مهربون و خوب باشید ^-^


اینم یه آرت ک از اوسی شهروندمان کشیدم ^-^





(اهههههه چراااااا هیچچچ وققققققتتت نمیتونم به آرتام نگاههه کنممم =___= ) 



خلاصه ک اگه بد شد ببخشید :|

اگه خوب شد که نوش جونت :^


نظر بدید در مورد شهروند جدید >:|


راستی فعالیتم یادتون نرهههه >:|||








یو ^^

به طور عجیبی همتون مشتاقید برای رسیدن به قسمتای بعدی =|


خب منم شمارو معطل نمیزارم ^^

ممنونم که توجه میکنید ^^




سرگذشت این بخش: هاکسلی


خب تو کامنتای اخیر یه کوچولو باعث شدم شما راجب هاکسلی کنجکاو بشین ^^

این اخیرا گفتین همه ی ماها خانواده مون مشکل داره 

درحالیکه هاکسلی یه نمه باما فرق داره گذشته ش ^^


و قضیه ش جذاب و دردناکم هست *~*

بپرین ادامه ^^














خیلی خب و اینم بخش هفتم برای اینکه بخش ریا و هایدنو پر کردید ^^

خیلی خوبه که میبینم اینقدر از گروه خوشتون اومده *-*


خوشحال شدم قوت قلب گرفتم T~T

بچه ها راستی چون مجبورم نصفه شب پست بزارم، خیلی وقت نمیکنم پست هارو با دقت بخونم :|

برای همین غلط املایی توی متنا زیاد میبینین :|  خواهش میکنم منو عفو کنین :| مجبورم تند تند و با عجله بنویسم.



سرگذشت این بخش: کاتسورو 


کاتسورو هم نمیدونم :|. کاتسورو بیشتر خشن میزنه ار نظر من 0~0 هرچند من اینقدر بی حوصله بودم که تند تند نوشتم :|

بهر حال خودتون معلوم میکنید ^^




خب دیگه نیاز نیست بگم برید پایین :| میدونم خودتون میرید ^^










سلام بر همگی دوستان ^^

ممنونم بابت سیر کردن کامنت دونیا ^^


نوبتم باشه نوبت دو سرگذشت بعدیه که دوباره در دو پست جداگانه میزارم :/

طبق قرارمون، شماها هرکدوم از بخش هارو پر از کامنت درست حسابی بکنید، بنده یه بخش جدید براتون میزارم ^^ 
در نتیجه دوبخش پر شده = دو بخش جدید



خیلی خب

سرگذشت این بخش : سرنا 

سرنا سرگذشتش یکم جدیه، غم انگیر محسوب نمیشه فکر کنم :/

بهرحال گفتم که، افکار من ممکنه با مال شما فرق داشته باشه -.-




بهرحال مهم اینه که بفرمایید پایین دیگه ^^










خب دوباره سلام ^^

اینم پست آخر امروز ^^


بچه ها یادتون نره که هردوتا بخش جدیدو باید همونقدر که ازتون خواستم پر کنید :|

باز ظهر نیام ببینم یکیش پره شده و یکیش خالیه هاااا =___=

اگه هردوتاش کامل پر شده باشه میرم سراغ سرگذشتای بعدی =-=




خلاصه اینم خب جایزه تون :|

به جای یه بخش دو بخش میزارم بیکاز وقت نمیکنم بخش سومو بزارم.

چون یکی اینکه صبح میشه و یکی اینکه ارور باز میاد :|



بعد اینکه

 سرگذشت این بخش : هایدن دریم و ریا 

بله بله ^^

دوقلو های روباهی ^^ ولی بدبختانه این لامصبا خیلی طولانی تر از مال منن فکر کنم =|


خدا کنه هم وقت بیارم هم جاشون کنم <:|


برین ادامه











YO WHAT'S UP???!!!!  *~*


وااااههههوووو تقریبا نزدیک ۱۷۰ کامنت به پست قبلی دادید!!!!! =0

سرویسم کردید رفقای کامنت بده !!!!

کورونا، شطر، ویولت ، ریا !  شدیدا از همکاریاتون سپاس گزارم، قدرت کامنت دادنتون تو پست قبلی قاااابل ستایششش بود خفنا  !!! =)))

با این اوصاف فکر کنم بتونم روی حجم سنگین کامنتای فصل دوم وقت جشن روتون حساب کنم،نه؟ ^^ 

حالا نترسید قرار نیست سه رقمی باشه =| علاوه بر اینکه همه دارن سیلی میزنن تو صورتم که: فصل دو >=|  فصل دو >=|  فصل دو >=|

منم خب دارم فکر میکنم بعد حیطه ی معرفیا وقتشه به داستانا برسیم ^^

حالا اینا که هیچی،وقتی دیدم اینقدر زحمت کشیدید برای کامنت دادن گفتم یه سوپرایز بکنمتون و دو بخش از معرفیو در امشب براتون بزارم که روز تشریف میارین بخونین!




خیله خب.

همونطور که براتون گفتم!!!  *~*

بخش های اخر این معرفی عظیم معلق داره به

سرگذشتای اعضای گروه!!!!!   که مهم هستن و باعث میشه شما کامل اونارو بشناسید!!!!



سرگذشت امروز : سرگذشت شهردار آیه



میتونم بگم عادیه و یکم غم انگیز شاید ؟ :/

البته همه ی ماها سرگذشت تلخ داشتیم ولی خب من نمیدونم شما چییی براتون غم انگیزه :/

سرگذشتمم از زبون خودم نوشتم *-* البته.کوچولویی های خودم. :/ اولش از کوچولوییامه و همینطوری رشد میکنم دیگه :/

اینکه ممکنه اولش فکر کنین عجب داستان خوب و خوشی اما ادامه شو بخونید تا بفهمید فرقش با داستانای خوب و خوش چیه ^^



خب حرف بسه دیگه *-* بریم ادامههه *-*







سلام  :|

.

آقا مگه من هردفعه باید اینجا زر بزنم؟؟؟؟ =0=

خب باشه باشه ناراحت نشو میزنم  :| .

 از فردا امتحان مستمر داریم =_=  

چی بهتر از اینکه با یه مشت فردی زاده دست پنجه نرم کنی؟ =_= 
*اشاره دارد به امتحان و معلما و مدرسه و بچه مثبتای پاچه خوار + ارور ها و اشکالات مزخرف اخیر میهن بلاگ *

به فردی صدددباررر گفتم این آثارتو از زندگی من جمع کن =_= اما نمیره که نمیره=_= جا خوش کردههه =_=

با این حال یه خر مث من روزی که میخواد با فردی زاده ها دست پنجه نرم کنه،میره فناف بازی مییکنه :| جالبه =|

(خب بیخیال =_=)

خب مرسی که بخش دومم سیراب کردید از کامنت :^

این بخش ،آخرین قسمت از قسمت بیوگرافی گروهه 
و بخش های اختصاص دارد به سرگذشت های اعضای گروه :^

خلاصه که همین :|


بفرمایید پایین :|











(ببخشید تاخیر دار شد. ارور های بیگانه میهن بلاگ مرا فرا گرفته بودند =| لعنت بهشان ایشالا که برن >:| )


هیییی یوووو :0

ممنونم که بخش اولو پر کامنتای دلگرم کننده و پر از انرژی کردید ^^ 
 اینقدر کامنت داده بودین که وقتی اومدم مجبور شدم به جای پست گذاشتن،بشینم کامنتاتونو بخونم، تایید کنم و جواب بدم :0

بهرحال اینم بخش دوم ^^


در این بخش به بیوگرافی کامل چهار تا از شخصیتای گروه میپردازیم.»

چهار نفر دیگر در بخش بعدی معرفی میشوند ^^

همینطور دیگه عکس از خودمون نمیزارم چون دیدین دیگه :|

ولی اخر این پست یه ادیت قدیمی از گروه آی سی دارم :> امم حالا.خیلی قدیمی نیست ولی مال چند ماه پیشه =/

فقط بگم که سر بیوگرافیا سرگذشت هارو نمیگم، چون سرگذشتا طولانین و باید در بخش های دیگه گذاشته بشن.

خیلی خب میتونین برین پایین ^^








سلام به همگی!!!!


با معرفی یه گروه بسییییااااااارررررر مهممممم اومدم!!!!

چرا این گروه مهمن؟ چون قراره باهاشون خیییلییی سروکار داشته باشیم.


راستش معرفی کامل این گروه نیاز به چند پست داره.چون خیلی طولانیه!!!!


الخصوص سرگذشت های کامل اعضای گروه، بیوگرافیاشون و .


+ حقیقتا هم چون تنبلم و هم تعداد افراد گروه و مطالب زباده، برای این معرفیا آرت نکشیدم بلکه به گاچا لایف روی اوردم.

همچنین در این معرفی اشخاصی هستن که شاید قبلا معرفی شدن،اما اینبار حسابی آپدیت شدن و بهشون رسیدگی شده ^^

و اشخاص جدید خفنیم هستن که باهاشون حال میکنید


در بخش اول معرفی امروز، در مورد گروه توضیح داده میشه و اعضای داخل گروه نام برده میشه.»



پس بپرین ادامه!


+ در حال و هوای طوفانی نوشتن، ساعت چهار و نیم نصفه شب با رعد و برق های توووپ و بارون شدید چه حسی بهتون میده؟

به من این احساسو میده که یهویی میبینم فردی یا داره از پنجره یا از در اتاقم بهم نگاه میکنه










وضعیت کنونی:

 

فلش ها: مشق،آرت،مدرسه،هرچی که ولش کردم،بقیه،زندگی،فردی

من:  C:< 

هایدن:آیه حالت خوبه؟ -.-

من*کوباندن سر به میز* : معلومههه کهه نههههه!!!!! =____=

هایدن میگرخد: وات دا،. ۰_۰



حتی هایدنم سرویس شد از دیدن من :|  + (من عاشق قیافه دومیمم . قیافه ی واقعی منه واقعا =/)


با این حال چطورید؟؟ :/  مطلقا خیلی فرقی با من ندارید :/

الخصوص این اخیر ارور هایی بیگانه میهن بلاگو گرفته :/ با این حال برای من فرقی نداره :/  من همین الانش تو فاز تنبلی هستم -.-

وقتی میبینم بقیه فرت فرت فرت فعالیت میکنن تو وباشون، من اینطوریم: خدایا چرا من از نعمت هات درست استفاده نمیکنم ؟ -.- بیا یکی محکم بزن تو سرم درست شم -_-


علاوه بر این من یه جورایی تو تنبیه نتی بسر میبرم :/

یعنی : انیمه بریز، یوتوب برو، بازی دان کن، کارای سنگین با نت بکن. ممنوع!

واگرنه دیگه حق ندارم حتی از نت هم استفاده کنم :|


ضمن اینکه تا چند وقت پیش باورم نمیشد که من فردیو یه جنتلمن ترسناک و بی رحم عوضی  فنافی فرض میکردم =|

خیلی اسکککلههه : _ : خیییلیییییییی :_:

من دو ستاره مو که حقم بود ازش گرفتم دوباره :_: (دسسستتت بزنیییدددد)
متاسفانه جنتلمن ترسناک و بی رحم عوضی ای که ازش میدیدم تو شب هفتم منتظرمه :_:   مود چهارتایی بیست :_:

البته خب طعم جنتل من ترسناک و بی رحم عوضی فردیو تو یو سی ان کشیده و چشیده ام =/  خیلی . حرف نزنم ازش :| 







ها یه چیز مهم!!!
 این مدت دوستانی بودن سر کپی کردن چیزی توی صندوق پیام مشکل داشتن :/ 

مشکلشون اینجوری حل میشه:


اگه با تبلت و موبایلین:   داخل کیبوردتون دنبال کلیپ بورد بگردید.به انگلیسی: clip board (معمولا گوشه کنارای کیبورد یا تو گزینه های کیبورد پیدا میشه)

متن کپی شده تونو از کلیپ بورد پیدا کنید و بزنید روش توی صندوق پیام پیست میشه ^^


اگه با کامپیوتر و لپ تاپین: ctrl + v متن کپی شده تونو پیست میکنه =/ با راست کلیک و انتخاب گزینه paste هم میشه هاا -_-

خب دیگه حالا که راه حل برای مشکلتون پیدا شد،دیگه برین فعالیتو و سفارشو معرفی تونو توی صندوق پیام بفرستین واگرنه قبول نمیکنم=_=




بچه ها ضمنا اینقدر در مورد اینکه کی فعالیتارو میزاری و کی مارو معرفی میکنی نپرسید =_=

تمام اینا تو تایم شهروندان گذاشته میشن و تایم شهروندانم هروقته که من یه دل سیر فعالیت کنم =_=

پس دیگه سوال نپرسید در موردش =_= ممنون ^^


دیگه اینکه لطفا برید تا حد ممکن کامنت دونیای داستانارو پر کنید الخصوص فصل اول وقت جشن.

و در مورد فصل دوم میتونید سوال کنید اما سوالای تکراری نباشه لطفا! 

در پست های جداگانه ای به سوالاتون جواب میدم.

+ کله ی منم خوردنی نیست اقا جان =_= پست میزارم ، داستان میزارم، به من مهلت بدید


ضمن اینکه یه راه بدید من این تنبلی سر آرت زدنو رفع کنم -_- (اگه دارید)


بازم ممنون که هستید <:)






نتیجه تصویری برای Freddy x baby fnaf




خب :|  


همونطور که میدانید


فردی

ماااااااشااااااااالللللللللهههههههه هزار مااااشاااااااالللللللللههههه =____=

بزنم به تخته =_= چششششش نخوره این خرس مضحک ایشالله =_= .


صدتا کاپل دارد و نصفی و عن-دیش دخترن =|


شطرمان لطف کرده


زحمت کشیده


یکی از این شیپ های فردیو کشیده =-=




خب تعجب کردین نه ؟ =|

بعله فردی و بیبی :|


یه دونه از شیپ های خیلی داغیه که داره بدجور میره رو فاز هنتایییییی =|||||

*وی به عکسا نگاه میکنه * : پووففففف =____=


بهرحال آرت خفنیه :^  از حق هم نگذریم :^



به طور عجیبی!


فردی و بیبی بهم میان ! =|


یعنی آخه ببینین قضاوت کنین :|


دوتاییشون لیدر یه گروه نیستن؟ که هستن =|


دوتاییشون بدجنس نیستن ؟ که هستن =|   *البته بیبی بدجنس نیست <:/*


و حتی لامصباااااا نگاهاشونم شبیههه همهههه ="|


یه نگاه پر از غرور و افتخار و شیطنتتتت ="|


جاننن مننن تاییدیمممم کنیددددد ="||||||


آخه این دوتا :

نتیجه تصویری برای Freddy x baby fnafنتیجه تصویری برای Freddy x baby fnafنتیجه تصویری برای Freddy x baby fnaf




وی میزند تو سرش : آخه شباهت در چههههه حدددد اسکاتتتت ؟؟؟ ="||||||


ددررررررر چههه حددددد ؟؟؟؟؟؟ ="||||||



ممنون شطر بابت یادآوری :"^








وی میاید حرف بزند : ^^ .

و یهویی این به دستش میرسد : اوه نورلا چان این =| .


وی یهو دهنش وا میمونه : ایز دت فردی =|||| ؟؟؟؟ 





بیشتر شبیه گلدیس اما ظاهرا نورلا میگوید فردیس =|


وی به پسرای سینگل نگاه میکند : کسی اینو میخواد؟ <:/

فردی: نکن پاپوش درست نکن عه 0-0 

من :  <---- قیافه ی یک بیگناه




مرسی نورلا چان بابت فعالیت ^^ 

نظر دهید >:|







مینی پارازیت اول پست:
وی در خانه اش را میکوبد بهم و بزوووووررررر نگهش میدارد تا مردم باز نکنند.
سپس عربده میزند : گفتم تا تابستون به وقت جشنم نگاه نمیکنم ، اه ! >=(




خب سلام چجورید؟ :|


این اخیرا همه نویسنده شدن گفتم منم یه دست و رویی به این چیزی که نوشتم بکشم :|

البته .


باز نگید آیه گفت میخواد فصل دومو بنویسه ! -___-


نخیر اون همونطور که گفتم تا تابستون خدافظ تازه خیلی کار داره :|

خلاصه آقایون . و خانمان البته :|


من دیدم که نویسندگان عزیزم برای داستاناشون چالش گذاشته بودن اونم چه چالش های خوشمزه ای !

*وی انگشتاشو یه ثانیه ای مک میزند* : منم پایه بودم رفتم تو خط چالشاشون :| 

هرچند تو این روزگار شرکت کردن تو چالش سخته،ولی حال داد =| هههه =)

خلاصه این فردی طبقققق معمول میون افکار من راه میرفت و

 برق گرفتش و بعععله جوگیر شد طبق معمول و به شلوار من آویزون و به من پیله شد که: توام باید چالش بزاری! >=|

منم گفتم : خعییییررر :| 

اونم گفت : چراااا؟؟؟ =((

منم گفتم: معلووومه ! :|  چون تو میگی ! =|  

(بدین سان فردی دوباره شکست عشقی خورد :| )

اما بعدش دیدم فنافی و فناکی و تناری و اونافی و فناری و (هرچی تا حالا شناختید :| ) 
اومدن به هرجای باقی مونده ی من چسبیدن که : تو باید یه دستی به وقت جشن بکشی ! >=|


من : اممم خب =|


دوستان خواننده از اون طرف: فصصصصصصصصصلللللللللل دوممممممممم >=((((

_آیه زر مفت نزن اینقدر فصل دو بزار >=((((((


حتی مورد داشتیم که :


اشک ریختن و مظلوم شدن خواننده : آیه. <:"(

دارم میمیرم <:"( علتش تویی <:"(  چ-چ-چون

تو وقت جشن نمیذاریییییی <="(  *هق هق هق هق*

سپس به شلوار بنده آویزان شدن : قسم میخورم اگه ننویسی ، خواهم مرد و روی سنگ قبرم خواهم نوشت :

علت مرگ: آیه ی الاغ خر عوضی بیشوووورررر <:"(((((


( آیه بمیره با این حرفا و حرص خوردناتون عززززیییززززااااممم :|  )


اما گفتم بالا و صد جای دیگه :|

که شما باید درست حسابی از وقت جشن خدافظی میکردید =|  !!!!


خلاصه :|


حالا که بحثش شد.

گفتم دلتونو نشکنمو :|


_ فصل دو ؟ =)


+ نخیر >=(  میخواستم چالش بزارم -.-



بعله بعله، فکر کردم چالش بزارم. اونم نه یکی چندتا ! =|


خب حالا این چالشا چجورین ؟!



ببینین دلم میخواست مربوط باشه به هرپنج طبقه مون.

اما دیدم خب اکثر موارد یا نویسنده این یا نقاشین، گفتم سختتتت نگیرم =|


بنابراین چالش هامون یا آرت زدنیه،  یا داستانیه ! ^^


تو این چالش ها هرچقدر بیشتر امتیاز بیارین ، شهردار جون دلرحم تر میشه و جایزه های بزن بشکن قشنگه رو میده =)

حالا این جایزه ها چی هست؟

فقط دو نفر این جایزه هارو میگیرن و خب جایزه هاشون تنها مال خودشون نیست :|

بلکه. !

به همه میرسه ! =|

اما. !

اونا رسما شناخته میشن به عنوان کسایی که امداد رسانی کردن به خواننده ها برای دلرحم کردن شهردار :|

جایزه هامون !!!!


نفر اول : در نوشتن و تهیه ی فصل دوم به شهردار خرگشته کمک میکند :| (که باعث میشود فصل دوم زودتر افتتاح گردد ^^ + کل داستانم میفهمد:|)

نفر دوم : اسپویل بزرگ فصل دوم را قبل از افتتاح فصل دوم میگیرد ^^ ( میتواند اگر میخواهد اسپویل کند به بقیه اما خب همه شو اسپویل نکنه دیگه:| آقا این شهردارم دل داره ! =| )




اما راجب چالش ها


دلبخواهیه و هرچقدر توی چالش های بیشتری شرکت کنین، امتیاز بیشتری میارین ^^


زمان محدود هم نمیزارم :|

چون چالشها بعضیاشون سخته خب :| و میدونم که شماها خیلی کار دارین :|

برای همین هروقت که دلتون خواست میتونین کاراتونو بدین ^^ 

و در حقیقت اتمام اصلی این چالش، زمانی خواهد بود که شرکت کننده ها، همه کاراشونو بدن به من.

( دیگه حواستونم باشه که حالا ممکنه شما باعث و بانیه نبود فصل دوم باشید =))) ) 



چالش ها از خیلی سخت ( با 20 امتیاز) تا خیلی اسون (با 5 امیتاز) درجه بندی شدن !

بنابراین بستگی داره شما چجوری میخواین امتیاز بگیرین ^^

اها راستی. :|


اگه شهروندم هستین و خیلیم مشتاق هستین، میتونه به عنوان فعالیتتون هم باشه ^^

ضمنا :| .


به ازای هر حرف منفی، یه تو سری خوشگل و خوشمزه از شهردار میخورین :| 





و اما سوال اصلی !.

چالش ها اصا چی هستن :|



(بدبخت شدین ^^ )

خب اینم چالش ها ! 

اول از همه


چالش های آرت زنی!

× از بین 22 قسمت، یه قسمت رو که دوست داشتید به صورت مانگا بکشید ! =|  

(ابرفضل پشماتون ریخت ؟ =| آره میدونم سخته برای اون خیییلییی چالش پذیراس :|  و خب چون خیلی سخته.)

امتیاز : 30


(این خب سس مخصوص چالشه فعلا ^^)


× یکی از کاراکترایی که تو این مدت ازش خیلی خوشتون اومده یا خیلی خیلی متنفر بودید رو بکشید.

(جواب دومی که ضایعس کیه ! =| )

امتیاز : 5

× یکی از صحنه هایی که خیلی باهاش تو حس رفتین یا خیلی حرصتون در اومد رو بکشید! =|

امتیاز: 15 

× هر چندتا از کاراکتراییو که دلتون میخواد به صورتی که تا الان فرضش میکردین، بکشید.

(باز الان نبینم یکی پسرارو دختر فرض کرده *مثال:بانی و پاپت و حتی فردی!!!* که کلشو میکنم ! -__-)

امتیاز: 5

× تو کل این داستان ،شیپ مورد علاقه تون رو بکشید! =|

( یائویی هم قبوله :| آخه مطططمئنم با این حرفم، فکرتون یا پیش فردبر و اسپرینگ بانیه یا پاپت و گلدی -___-)

امتیاز: 10

× از صحناتی که در مورد فصل دوم فرض میکنید، بکشید ! =|

امتیاز: 15

× از کاراکتر هایی که قراره فصل دوم بیان، بکشید 

امتیاز: 5



نکته : هرکدوم از چالش ها امتیازشون برای یه دونه از حالا قسمت یا کاراکتر در نظر گرفته شده. :|

اگه برای هرچالش، تعداد کار بیشتری بدین،امتیاز چند برابر میشه.


و چالش های داستانی ! 



× یه بخش از فصل دوم رو که فکر میکنین اتفاق میفتد، بنویسید ! =|

امتیاز: 20

× اگه بخشی توی این فصل بوده که خوشتون نیومده و دلتون میخواست توش یه اتفاق دیگه بیفته، اون رو بنویسید!

( منظورم این نیست که برای من اون قسمتو کپی پیست کنید :| منظورم اینه که چیزی که میخواستین اتفاق بیفته رو بنویسین :|)

امتیاز: 15


×برای وقت جشن اوا بنویسین ! =| 

(بخدا فکر میکنم یه فصل انیمه براتون گفتم :|)

امتیاز: 20




خیلی خب چیز دیگه ای به سرم نمیاد :|


اگه سوال داشتین بگین ! =|




یه چند تا چیز طنز هم بزارم برای پایان پست :|






پاپت هم همیشه ی خدا در نقش مادر خانواده ! =|

( و فردی که داره فکر میکنه چرا پاپت باید مادرش باشه :| و گلدی که شعارشو روی لباسش نوشته XD )

+ (بانی باز داره گریه میکنه :||| چرا این بشر همیشه در حال اشک ریختنه؟! =| بابا با این بشر چه مشکلی دارین؟!؟!؟ =|||)




دقیقا قیافه ی من 
وقتی دارم وقت جشن مینویسم / وقتی یه صحنه ی دل انگیز از وقت جشن تو ذهنم میاد / وقتی یه نفر تحریکم میکنه به نوشتن صحنه های دل انگیز =|







و آینده ی وقت جشن XD  فصل دوم XD

خبر ندارید چه جنگ جهانی ای قراره راه بیفته =)






خیلی خب و این چنین پست ما تموم شد! ^^


حتما توی چالش ها شرکت کنین و دیگه دیگه هرچی بالا گفتم دیگه :| (تنبلیسم)



PEACE ^^







به میبینم ارور بیگانه تشریف خود را بردن!

الان میهن بلاگیا دارن رقص و پایکوبی میکنن. ( خیلی جالبه که خودم میهن بلاگی محسوب نمیشم :|. من فضاییم خو =| )

ولی شخصا با وجود این ارور دوران خیلی سختی بود. مجبور بودم نصفه شب بیدار بمونم و وبو آپ کنم :|

از یه طرفم برای کلاسهای مجازی باید زود بیدار میشدم :| در نتیجه یا اصلا نمیخوابیدم یا بین 1-3 ساعت میخوابیدم :|

و کلا خوابم بهم ریخته بود و سرمم احساس میکردم بزودی منفجر میشه و چند روز بعد خانواده م میان اینجا پست میزارن که :

شهادت شهردار آیه را به مردمان شهر ایشان تسلیت عرض مونوماییم :|»

اما خدا از این لحاظ دوستم داشت و همینطور دوستتون داشت:| و به ارور اردنگی زد و گفت : برو گمشو به بچه هام داری بد میگیری =_=.»

و قوربون خدا بشم اینکارو کرد =| خدایا خدایی چاکریم لایک داری :|

پس بزارین من هم به نوبه ی خودم اول این پست یه رقص و شادی ای بکنم.


( رقص و شادی به نوبه ی شهردار :| پوکر و خسته رقص :/ )


+ در نتیجه به خاطر این قضایا ، من اومدم که آخرین سرگذشتو بزارم و .

*وی به کاغذ های کنارش نگاه میکند* : خب بعد این هم قسمت ویژه براتون تدارک دیدم :/  نمیدونم قراره مسخره باشه یا نه :/ ‌اما ظاهرا قراره که یه

حالت فکت داشته باشه ! =|   فکت هایی از گروه آی سی :|   (شهردار لووووکس :^ )

ببینین من تو عمرم فکت زیاد خوندم :| اما تو عمرم فکت نساختم ! -_- 

برای همین باید بهم وقت و حق بدین ! -_-  ضمن اینکه یه تنبلی مثل من داره آآآآرتتتت میزنه !   (هه هه هه ×_× . )

و بدبختی اینجاس که خیلی یهویی تبلت من حافظه ش پر شده بنابراین آرتم نمیتونم بکشم (:|) 

اینم ظاهرا باس فرصتی بدید تا بفهمم کجاشو باید بشینم خالی کنم؟!؟!؟ (خیلی کار مشکلیه شما نمیفهمید :|)

و هرکیم مشکل داره که :| .

وی اره برقی تو دستشو جلوی چشمان همه تکان میدهد و با تاکید و جدیت میگوید:

او مای وا. -_-  مو شینده ایرو -___- . (ناگهان خری گفت : نانی؟ ×0×» )




بگذریم از چرت و پرت گفتن :|

سرگذشت این بخش: پنی


عجیبه ها =| همه علاقه ی خاصی پیدا کردن به پنی :| 

حیطه مرموز شهردار : مننکهه میدونمم میخوایین بدونین چهه بلایی سرر پنیی اومدد؟!؟!؟ *~*

حیطه پوکر شهردار : خفه بگیر حیطه مرموز :| چرا اینقدر دوست داری همه چیو لو بدی؟ :|

حیطه مرموز شهردار : آخه این بنده خداها الان برن پایین سکته میکنن *~*

حیطه پوکر شهردار : راست میگی :| ولی خب مهم نیست :| هدف منم اینه که برین پایین سکته کنین :|

( بریم که داشته باشیم بد و بیراه های قشنگتونو ! =| بگین خود دانین هااا :| )

حیطه معمول شهردار: بله همونطور که پوکر و مرموز گفتن ، قراره وقتی پایین میرین سکته کنین =/ زیرا قرار نیست اتفاقای جالبیو ببینین =/

حیطه هنتای شهردار: چیشد؟ *~*

حیطه پوکر شهردار : الله اکبر :| این از کجا اومد؟ :| برو بشین سرجات ببینم :|||

حیطه مرموز شهردار: سکته دادنش زیر سوال رفت بیشعورررر، تو چه کردی به این پست ؟! =_=

حیطه معمول شهردار با تاسف سر تکان داده و سپس رو به مردم برمیگردد : هنتای نیست نگران نباشید :|  

حیطه مرموز شهردار :  آدم رباهای این داستان از آدم رباهای داستانای دیگه با کلاس ترن =_=

حیطه پوکر شهردار: چطوره بزاریم دوستان برن پایین؟ :|

حیطه معمول شهردار: رااااست میگه :|  برین پایین :|







اندر پرانتز قبل پست: عجب امتحان لولویی (علوم همچنان) بود :|


بهرحال دادیمش =/  و پرانتز بسته :|


کنیچیوا، من اومدم ^^ 



خب بریم سراغ شهروند دوم، شطر چان ^^

آرت های که وی زد اشکانم را :"|  

عرررررررر ="||| خودتون ببینید دیگهههه ="|||| 




اهمممم!


یه نکته به تمامی دوستان:|

  اون مایک نیست مایکله ! =| مایک نه پلیز ماییکللل =|


م-ا-ی-ک-ل   نه   م-ا-ی-ک

ببینید میدونم قاطی میکنید خب شبیه همن =| ولی نه نیستن :|

چون مایکل موهای روشنی داره و مایک موهاش تیره س و ضمنا مرتب تره =_=

فقط چشماشون آبیه :| . همین!!! =|  و اسماشون یکم شبی همه وقتی تو فارسی مینویسم اما نه تو انگلیسی! =_=

(Michael و Mike )

در نتیجه قاطی نکنید این دوتارو! =_=





خلاصههههه


مایکل و الیزابت ! (الیزابت همان دختر کوشولوی خانواده س که در شکم بیبی سیرک است) ="|.


در بغل هممم ="| .


چرا این بدبختان رو کنار هم میاری؟ ="|

کنی کمه فقط :|

*وی به آرت بعدی زل میزند* و بعله :|





گفتم کنی کمه اینم کنی :|


کنی و مایکل :|

الان فقط میتونم بگم فوک :"| .


من این دو برادرو دووسسستتت ="|  من اصلا خانواده ی آفتونو دوستتتت ( امممویلیامم خیلی حساب نیست :| )

و فردبر اون وسط ="|  چرا دهنشو بستی؟ >:|

>="|

(وی یاد یه صحنه ی خیلی غم انگیز و البته گستاخانه =_= درون یکی از فن گیماش میفتد)


Fredbear | Fredbear and Friends: Left To Rot Wiki | Fandom



دقیقا همین کارو کردی توی آرت =| .

( علت بستن دهن فردبر : گاز گرفتن کله کنی =_=  )

+ کارشون گستاخانهههه سسسسس =___=

+ فقط قیافه ی پر از غم و اندوه فردبر ="| . 






آی آی آی :"|.


دقیقا با اینکه فردبر ماهه اما این جمله معروف : فردا هم یه روز دیگه س ^^» اش همیشههه رو مخمه =_=

مثلا! کنی داره عر میزنه و ناراحته و بعد فردبر : فردا یه روز دیگه س ^^»


خاک بر سرت =_= تو اصا با این جمله گند زدی به روحیه بچه =_=  (بچه = کنی )


مایکلم که :|.

الحق حرفای مارو میزنه =|  (ما مدرسه رو داریم و این دنیارو!)

+ اونا پنج شب در کنار فردی دارن و ما یه عمر در کنار بدبختی :|







خلاصههههههه

از شطر-چان ممنونم بابت فعالیت ^^ (که اشک زا بود :"| )

و همگان پلیز به وی نظر بدید :"|


هرکیم هیچی نفهمید خوشحال میشم براش بشینم توضیح بدم! =|



و تا فردا


PEACE ^^









اندر پرانتز: ببخشید همچین یکمی منتظرتون گذاشتم :|
 فردا زیرا امتحان لولو (علوم) است :|

+ اما بدرک :|    و پرانتز بسته :|.





سلام بر تمامی شهروندان و توریستان گلم ^^


امیدوارم که گرفتار کرونا نشده باشید و حالتون از لحاظ جسمی و روحی توپ باشه ^^

+ اما دماغاتون چاق نباشه .چنین آرزویی نمیکنم، چون زشت میشین اونوقت  :|



یکم دیر رسیدم به علت لولو (همچنان علومه :| )

اما خب رسیدم دیگه! :)


و تایم شهروندان شروع شد از الان! 


پایانشو باز توی جعبه اخبار اعلام میکنم. :/



×الان که تایم شهروندان شروع شده دیگه نه توریستی درخواست شهروندی بده و نه شهروندی فعالیت بده تا پایان تایم شهروندان !×



خلاصه خلاصه.


برای گذاشتن تمامی کارای شهروندان میخوام به ترتیب کارهای داده شده در صندوق پیام پیش برم.

در نتیجه ما دو سه چهار روزیو در تایم شهروندان خواهیم گذروند چون هرروز به یه نفر تعلق داره!



روز اول تایم شهروندان تعلق دارد به


آرتای کورونا-چان ! 


که از حق نگذریم خوبن و شیطنتم زد بالا ^^



میدونم اولین کاری که خود کورونا میکنه، اینه که سر من جیغ میزنه و میکوبونه تو صورتم اما ! . 

از خیر سر آرتم بگذرم، یه دلیل محکم تر دارم.

چرا همیشه خودتو باکوگو رو اینقدر شیپی میکشی؟ ^^

در نتیجه!

شدیییییییییییییییییییییییییددددددددددددااااااااااااا شیپپپ!!!!!


باا رو بهم برسونید من دیگه کمر درد گرفتم اینقدر کاپلارو هل دادم طرف هم =_=


دستتون درد نکنه به این پیرزن شیپر یه دستی برسونید ^^

بریم کار بعدی که.


ببین کورونا ببین =_= . خودتتتتت خودتو شیپپپپ میکنییی!!!!






کاواییهههه *^*

+ حرف ننه شیپر : ببین اصا اینکه خودت خودتو باهاش شیپ میکنی، آخر شیپهههه =|  

(شیپ در شیپ در شیپ ضبدر شیپ به علاوه ی شیپ به توان شیپ )


آقا شیپ رو تو سرتون میکوبونم =| !





خیلی آرومه =| خیلی آروم و ملیحههههه =|||||| 


+ طبیعیه یهویی یاد پرامیس نو نورلند افتادم؟ :| 





دو دوست خوب ^-^ من ایندوتارو باهم دوست *-* اما :| .

گربه و جوجه :| 

:|. (سکوت عمیق شهردار)


چرا حیوونایی که دوست دارمو جلوی چشمم میارین؟؟؟؟ =|


دنیا چشهههه؟! =|   ( پاپت، مادر اعظم، میفرماید : The world is crazy :| )


گربه و جوجه شم کیوته آخه =| .


شماها چه بلایی میخواین سر من بیارین؟!؟!؟!؟ =||||||| 


*جییییییییییییییییییغغغغغغغغغ*

.
.
.
.
.
.
 * و پس زمین افتادن*


*میق وارد صحنه میشود* :  :|


* و دو سه بار با انگشت به اطراف صورت شهردار میزند تا مطمئن شود مرده*

*سپس برمیگردد رو به حاضرین* : خیلی خب ^-^


من به جای سهلدال ، آخل پست لو اعلام میتنم ^-^


لطفا به کولونا چان و آلتای گسندس کامنتای خوف خوف بدین *^*\

و از کولونا چان ممنونیم ته همیسه فعاله و کالای گسند گسند میده *^*\




تا پست بعدی


PEACE ! ^-^\









الله اکبر :| 

چه خبره؟! چرا میهن بلاگ اینجوری شده! =_=

چرا یه عالمه کامنت دارم اما از این یه عالمه کامنت فقط یکیشو میبینم؟ ._.


(قضیه بسی ترسناک است و وی دارد فکرش به سمت روح و جن و فردی میرود) 
+ تو دوران مریضی فردی همچنان کنارم بود :|

مهم اینه که برگشتم! =|


اهم خب حالم. خوبه ^^

اما اول از همه اینکه امتحانات است =/ (بزن کله ی قشنگو به دیوار)

دوم اینکه کسی نمیتونه کامنت مامنت بده درنتیجه باید یه فکری به حال وبلاگ خود و شما کنم =/

اما نگران نباشید!

من به وبلاگاتون سر میزنم ، پس فکر نکنید نیستم . ^^\

یه فکری به حال کامنت دادنم پیدا میکنم =_= نمیزارم وباتون خالی بمونه


در مورد وب خودم آممممم


پست میزارم ولی خب. بنده خدا اونوقت کامنت نمیگیره =-=   با این حال دوستان شکایت حسابی کردن امیدوارم درست شه =-=

میهنننن *|||||*



راستش یه وب تو بلاگفا دارم =/   از قدیم و ندیمممممم

اما خب بساطمو چون تو میهن بلاگ پهن کردم، حوصله رفتن به اونجارو ندارم. =_=

ضمن اینکه از بلاگفا متنفرم! =-=

در نتیجه من همییینجااااا بسر میبرم =_= .



+ (( یه ادیت گاچایی ))


× خبر مبر زیاده :|   


در حقیقت مامانم گفت بالاخره روزی قلم نوری تولدمو بهم میده! -_-   
*هنوزززز بهم ندادنش!!!!فقط نشونش دادن گفتن: اینو میبینی =)؟   بعدم قایم کردنشو گفتن: دیگه نمیبینی =)!*

و من دارم تو یوتوب کلی فیلمای اسپید پینت میبینم بلکه بتونم مغزمو و دستمو گرم کنم برای نقاشی دیجیتالی کاملا جدی.

یکم طول میکشه خو


دارم سعی میکنم تکنیک یاد بگیرم تا حد ممکن تا بتونم استفاده کنم.

یه جورایی از هر نقاش دارم نقاشیاشو میبینم بلکه المنت مورد علاقه مو توی نقاشیاشون پیدا کنم و سعی کنم استفاده کنم.

بهرحال برنامه هایی که توی لپ تاپ و تبلتم برای آرت دیجیتالی دارم، برنامه های فوق العاده این و پر از ابزار، اما خبمن بلد نیستم ازشون استفاده کنم اونقدر :|

باید یاد بگیرم و تمرین کنم که شاید بتونم به چیزی که میخوام نقاشیام باشن،برسم.



و کلی خبر دیگه که شامل ارزوهام میشه :|


هه ههه ههه هههههههه =___= 



خب در هرصورت خوشومدم =/ صفا اوردم =/

خوشحال باشید =/ 

و راستی فوتوبا چان مچکرم بابت ویست، دلگرمی زیادی داد ^^




آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی مولوی ♡♡ eshghe shishei ♡♡ Francis's info polspubmudab curdrivocu Dennis's site Carolyn's notes الکترونیک یک قدم تا... کتابخانه امام هادی(ع)